سرمایِ اتاق، جای خالی بخاری را برایم پررنگتر میکند؛ ولی مگر میشود یک سال این خواهر خانمی را راضی کرد بدون جمع کردن بخاریِ کنارِ اتاق خانه تکانی کنیم؟ شاید همین جمع شدن بخاری بیش از هر چیز دیگری یادآوری کند که تا حدود یک روز دیگر بهار میرسد، سال نو میشود، طبیعت رنگ به رنگ، زمین مرده زنده، دیگر باد بهاریست که میوزد و باران بهاریست که میبارد.
هر سال همین موقعها بود که دیگر محیای چیدن سفره میشدیم؛ مادر معتقد بود هیچ کثیفی را با خود به سال جدید نبریم، برای همین تا آخرین لحظات مشغول شستن بود، خانه تکانی که تمامِ تمامِ تمام میشد، صبر میکرد تا آخرین ساعات، آن موقع میبردمان حمام، اول لباسهای کثیف را میشست و بعد ما را؛ از حمام که بیرون میآمدیم لباس عید را که میپوشیدیم مصادف میشد با لحظههای آخر سال؛ فقط باید مینشستیم دور سفره و نگاه به ساعت شماطهدارِ شبنمایِ کنار آیینه، که صدای تیک تاکش با نوای رادیو همزمان شده بود و منتظر صدای بُمب و بعد گویندهی رادیو که میگفت: آغاز سال یک هزار و سیصد و ... . تا دست دراز کنیم به سمت شیرینیهای داخل سفره؛ شیرینیهایی که مادر مقید بود بخشی از سفرهی هفت سین باشد تا آغاز سال را با شیرینیاش شروع کنیم.
بعد شاید نوبت نان و سبزی ایست که داخل سبد گوشهی دیگر سفره را مزین به سبزی خود کرده؛ اما به سیبها و آجیلها نباید ناخنک زد، سمنو را هم خودمان دوست نداریم، سرکه یا سماق را هم نمیشود خالی خورد! پس دیگر سفره در امان است. :)
این روزها اما هفت سینها هم مختصر شدهاند به همان هفت سین! ولی آن روزها هفت سین ما نزدیک به چهارده سین داشت تازه به جز خیلی چیزهای دیگر که هیچ سینی نداشتند ولی جزء لاینفک سفرهها بودند.
ویکی پدیا اما هنوز برخی از این سینها را در خود حفظ کرده: سیر، سیب، سبزه، سنجد، سرکه، سمنو، سماق، سنبل، سکه، سپند، سپستان، سوهان، سوسن، سرمه، سنگک، سبزی، سیاهدانه؛ و برخی از غیرسینها را: آینه، قرآن، شمعدان، تخم مرغ رنگی، میوه، گل، شیرینی، آجیل، نان، شیر، ماست، پنیر، گلاب، عسل، شکر، تنگ یا کاسه? آب (معمولاً حاوی برگ یا ماهی یا انار یا ترنج یا سایر مرکبات)، بیدمشک و بادبزن.
هفت سینمان را دوست داشتم: سیر، سیب، سبزه، سنجد، سرکه، سمنو، سماق، سکه، ساعتِ شماطهِدارِ شبنمای مادر، نان و سبزیخوردن داخل سبد، سماور نفتی و سینیاش، آیینه و قرآن، گلدان گل شببو که جایگذین سنبل شده بود، ظرفِ آبی که ماهی نداشت اما در عوض سیب سرخِ زیبایی به تلاطم انداخته بودش، گز و شیرینی، آجیل، قاب عکس دایی شهید و آقاجون (پدربزرگِ مادری)؛ دلم باز هم از همان هفت سینها میخواهد. شما چطور؟
تیک تاک تیک تاک تیک تاک تیک تاک بُمــــبـــ ... آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و سه مبارک
بارالها سالی پر از یاد خودت، پر از خیر و برکت همراه با سلامتی و سرزندگی برای من، خانوادهام و دوستانم رقم بزن... الهی آمین
[ چهارشنبه 92/12/28 ] [ 6:19 عصر ] [ ساجده ]